شستن آب


Wednesday, August 1, 2007

خيلي وقت بود دلم ميخواست اون چيزهايي روكه تو قبرستان ظهير الدوله ديده بودم بنويسم

پنج شنبه،30/1/86 ، قبرستان ظهير الدوله - حول وحوش ساعت دوبعدازظهر
ملك الشعراي بهار ، رهي معيري ، فروغ فرخزاد، روح اله خالقي ، ايرج ميرزا ، فمرالملوك وزيري وخيلي كساي ديگه كه من نميدونم با آرامش ويا بدون آرامش از شايد حداقل 1320 تا حداكثر 1355 توي اين قبرستان بي نهايت زيبا كه زيباييش به درد هيچ كدوم از مردهاش نميخوره خوابيدن _كه بازم من نميدونم شايدم بدرد بخوره، مثلا شبا بيان بيرون يه گشت وگذاري بكنن وخستگي 24 ساعت دراز به دراز خوابيدن رو در بكنن يا شايد آخر هفته ها يه مهموني تو باغ بگيرن يا شايدم مهماني ابليس! البته اين بار توهواي آزاد
از همه برام جالبتردو تا چيز بود ،يك قبرمتعلق به پسري 14 ،15 ساله كه سال اگه اشتباه نكنم 1348 فوت كرده بود و دركمال ناباوري هنوز كه هنوز براش گل تازه آورده بودن ، يكي هم پيرزن 90 ساله اي كه به نظر ميامد ساليان سال توي اون باغ زندگي ميكنه ، با خودم فكر كردم كه اين زن چه چيزهايي رو توي اين قبرستان به چشم خودش ديده وشاهد دفن چه افرادي بوده! اما با همه تعلق خاطري كه به نظر مياد به اين قبرستان داره يك روزي كه خياط تو كوزه افتاد،واقعا جاش توي اون باغ هست يا بايد يك جاي دور افتاده اي توي بهشت زهرا براي هميشه بخوابه ، بازهم درنهايت هيچ اهميتي نداره چون همون قبرستان زيبا هم به نظر مردهاش مدعوين زيادي نداشتن كه يادشون باشن ويه سري بهشون بزنن ، همون بهتر كه آدم بعد از مردنش تنهاي تنها بمونه ، در ضمن سنگ قبرهاهم بينهايت زيبا بودن



........................................................................................

Home